دوستان عزیز اگر مایلید انواع بازاریابی و اکثر روشهای بازاریابی را به صورت یکجا و همراه با طنز یاد بگیرید متن زیر را تا آخر مطالعه کنید این متن برای درک انواع بازاریابی و روش های استفاده از آن به صورت مزاح بیان شده است شاید در بعضی از قسمت ها با اخلاق ما ایرانی ها جور در نیاد ولی چاره ایی برای رساندن اصل مطلب نبوده در ضمن نظر هم یادتان نرود .
شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن” ، به این میگن بازاریابی مستقیم
* شما در یك مهمانی به همراه دوستانتون ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یكی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می كنه و می گه : ” اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج كن” ، به این می گن تبلیغات
* شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. به جایِ این كه جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن»؛ به مادرتون می گید كه با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.
* شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله كراواتتون رو مرتب می كنین و میرین پیشش ، اون رو به یك نوشیدنی دعوت می كنیین ، وقتی كیفش می افته براش از روی زمین بلند می كنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می كنین و اون رو به یك سواری كوتاه دعوت می كنین و میگین : ” در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می كنی؟” ، به این میگن روابط عمومی
*شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین كه داره به سمت شما میاد و میگه : “شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می كنی؟” ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری
* شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن” ، به این میگن بازاریابی تلفنی
* شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن” ، بلافاصله اون هم یك سیلی جانانه نثار شما می كنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری (این یکی خیلی جالب بود واقعا )
* شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن” و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می كنه ، به این می گن شكاف بین عرضه و تقاضا
* شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این كه حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن” به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا
* شما در یك مهمانی ، یك دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این كه بگین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن” ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار
* شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می كنید به ش كم محلی كنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسكو. به این می گن اشتباهِ استراتژیك در بازاریابی (عجب…!)
* شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ بهش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباه تاكتیكی در بازاریابی.
* شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن»؛همون لحظه یه دختر دیگه كه قبلا با همین كلمات گولش زده بودید سروكلش پیدا می شه و رسواتون میكنه به این میگن تاثیر سوء سابقه در بازار.
*شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن»؛همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.
*شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن»؛ كه یك هو یك دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می كنید و به سمت دختر جدید می رید. به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.
* شما در یك مهمانی ، یك دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج كن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه ، شما كه بادیدن چهره ۶۰ ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافیدبه این میگن بدبیاری یا خطای بازار